درخواست شفاعت از اولياى خدا ومسأله شرك- آیت الله سبحانی(مد ظله العالی)
آيا درخواست شفاعت از اولياى الهى، شرك در عبادت است؟
پاسخ:شكى نيست كه شفاعت، حق مطلق خداست. گذشته بر برهان عقلى كه بر اين گواهى مى دهد، آيات قرآنى نيز بر آن شاهد مى باشند; مانند:
( قُلْ للّهِ الشَّفَاعَة ُ جَمِيعاً… ).( [1])
«بگو: براى خدا است حق شفاعت».
با توجه به اين اصل يادآور مى شويم كه: آيات ديگرى دلالت دارند كه خداوند اجازه داده است گروهى از اين حق استفاده كنند و تحت شرايط خاصى شفاعت نمايند. حتى در برخى از آيات، نام برخى از شفيعان نيز برده شده است; مانند:
( وَكَمْ مِنْ مَلَك فِى السَّمَـوَتِِ لا تُغْنى شَفَاعَتُهُمْْ شَيْئاً إِلاّمِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَيَرْضى ).( [2])
«چقدر فرشتگان در آسمان هستند كه شفاعت آنان از چيزى بى نياز نمى كند مگر آن گاه كه خداوند در باره ى هر كس كه بخواهد اذن دهد و راضى گردد».
پيامبر گرامى طبق تصريح قرآن داراى مقام محمودى (مقام شايسته) است، آن جا كه مى فرمايد:
( عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ ربُّكََ مَقاماً مَحْمُوداً ).( [3])
«شايد پروردگارت تو را به مقام شايسته اى برگزيند».
مفسران اسلامى به حكم روايات مى گويند كه مقصود از مقام محمود، همان مقام شفاعت است و خداوند چنين مقامى را به وى داده است.
تا اين جا ميان فرقه هاى اسلامى سخنى نيست، سخن در اين جا است كه اگر كسى از فردى كه به طور مسلْم داراى مقام شفاعت است درخواست شفاعت كند; مثلاً بگويد:اى پيامبر خدا! در حقّ من شفاعت كن. آيا چنين درخواست شرك است يا نه؟ آيا سودى دارد يا بى فايده است؟
بحث درباره ى سودمند بودن چنين درخواست از قلمرو گفتار ما بيرون است. ما فعلاً در صدد شناسايى ، مرزهاى توحيد و شرك هستيم، نه شناسايى مفيد بودن و يا نبودن عمل و كارى.
با توجه به ميزان توحيد و شرك ، حكم چنين درخواستى روشن است.
كسى كه از او درخواست شفاعت مى كنيم، اگر او را «اله» و خداى كوچك بدانيم و معتقد گرديم كه او و امثال او مالكان مقام شفاعت مى باشند و خدا اين حق را به آن ها تفويض كرده و درباره ى هركس كه بخواهند شفاعت مى كنند بى آن كه نياز به اذن و اجازه خدا داشته باشند، به طور قطع چنين درخواستى، پرستش آنان بوده و درخواست كننده مشرك خواهد بود، زيرا شفاعت از كارهاى مقام ربوبى و الهى است، و درخواست كار الهى از ديگرى شرك خواهد بود.
امّا اگر آنان را مخلوق محدود خدا بدانيم كه با اذن و اجازه ى خاص خدا درباره ى گروهى مى توانند شفاعت كنند سپس با توجه به اين قيد و شرط از آن ها درخواست شفاعت نماييم، به طور مسلّم يك چنين درخواست با درخواست كار عادى فرق نكرده و عمل از مرز توحيد بيرون نخواهد رفت.
تصوّر اين كه عمل ما (درخواست شفاعت از اولياى الهى) از نظر ظاهر شبيه عمل مشركان است كه از بت هاى خود درخواست شفاعت مى كردند، تصور بى پايه است، زيرا شباهت ظاهرى، ميزان داورى نيست، بلكه پايه ى داورى، قصد درخواست كننده و كيفيت اعتقاد او درباره ى شفاعت كننده است و نحوه ى اعتقاد يك فرد موحد درباره ى اولياى خدا با شيوه ى اعتقاد يك مشرك درباره ى بت ها كاملاً متفاوت است. مع الوصف چگونه اين دو درخواست به هم مقايسه مى شود.
اگر پايه ى داورى، شباهت ظاهرى باشد، بايد طواف بر دور خانه ى خدا، دست گذارى بر حجر الأسود و سعى ميان صفا و مروه مايه ى شرك گردند، زيرا اين گونه اعمال در ظاهر با اعمال مشركان تفاوتى ندارد.
وهابى ها و درخواست شفاعت
گروه وهابى درخواست شفاعت را از اولياى الهى مطلقا شرك مى دانند و مى گويند: علت اين كه قرآن گروه بت پرست را مشرك خوانده است، اين است كه آنان در برابر بت ها به ناله و زارى پرداخته و از آنان درخواست شفاعت مى كردند، چنان كه مى فرمايد:( وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هؤلاءِ شُفَعَؤُنَا عِنْدَ اللّهِ… ).( [4])
«موجوداتى را مى پرستند كه به آن ها زيان و سودى نمى رسانند. و مى گويند كه آن ها شفيعان ما در نزد خدا هستند».
بنابر اين، شفاعت كردن اوليا، حق و ثابت است، امّا هر نوع شفاعت خواهى، حتى از شفيعان واقعى چون پرستش آنان محسوب مى شود، جايز و مشروع نيست.
از اين استدلال مى توان دو جواب گفت:
1. اين آيه هرگز كوچك ترين دلالتى بر مقصود آنان ندارد و اگر قرآن افراد ياد شده را مشرك مى داند، نه از اين نظر است كه از بت ها طلب شفاعت مى كردند، بلكه علت مشرك بودن آنان اين است كه آن ها را مى پرستيدند تا سرانجام آنان را شفاعت كنند.
توضيح اين كه: گروه بت پرست دو كار را انجام مى دادند:
الف. بت ها را متنفذان درگاه الهى مى دانستند و تصور مى كردند كه از طريق عبادت و پرستش آن ها مى توانند رضايت آنان را جلب كنند.خداوند اين حقيقت را در همان آيه با جمله هاى زير بيان كرده است.
( وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ )از اين جهت آنان مشرك بودند.
ب. چشم اميد به آن ها دوخته و طلب شفاعت مى كردند. خداوند اين حقيقت را با جمله ى زير بيان فرموده است:
( وَيَقُولُونَ هؤلاءِ شُفَعَوُنَا عِنْدَ اللّهِ ).
با دقت در معناى آيه و اين كه آنان درباره ى بت ها دو كار انجام مى دادند روشن مى گردد كه علت مشرك بودن آن ها، همان پرستش بت ها بوده است نه شفاعت خواهى از آنان. اگر شفاعت خواهى از بت ها در حقيقت، پرستش آن ها بود، ديگر دليل ندارد كه علاوه بر جمله ( ويَعْبُدُونَ… )جمله اى مانند: ( وَيَقُولُونَ… ) را بياورد.
از اين كه در آيه دو جمله به يكديگر عطف شده، حاكى از اين است كه موضوع پرستش بت ها، غير از مسئله ى شفاعت آنان بوده است; پرستش بت ها نشانه ى شرك و دوگانه پرستى است، در حالى كه شفاعت خواهى از سنگ و چوب، عمل احمقانه و دور از منطق و علم به شمار مى رود.
هرگز اين آيه دلالت ندارد كه شفاعت خواهى ازبت ها پرستش آن هاست تا چه رسد كه شفاعت خواهى از اولياى حى و عزيزان درگاه وى، نشانه ى پرستش آن ها باشد.
2. گذشته از اين، ميان شفاعت خواهى ما و شفاعت خواهى بت پرستان فرق روشنى وجود دارد; آنان بت ها را مالكان مقام شفاعت مى دانستند، به اين معنا كه هر طورى و درباره ى هركس بخواهند مى توانند شفاعت كنند. و با اعتقاد به چنين مالكيت كه يك نوع اعتقاد به الوهيت است، درخواست شفاعت، شرك محسوب خواهد شد. و لذا قرآن در مقام انتقاد از اين عقيده مى فرمايد:
( قُلْ للّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً… ).( [5])
« بگو: براى خدا است حقّ شفاعت».
در صورتى كه مسلمانان درباره ى اولياى خود به چنين مقام و مالكيتى معتقد نيستند و پيوسته شب و روز آيه ى ياد شده زير را زمزمه مى كنند:
( …مَنْ ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ… ).( [6])
«كيست كه نزد خدا شفاعت كند جز به اذن او».
با اين تفاوت بارز، مقايسه اين دو با هم بسيار دور از انصاف است.( [7])
[1] . زمر/ 44.
[2] . نجم / 26.
[3] . اسراء/ 79.
[4] . يونس/ 18.
[5] . زمر/44.
[6] . بقره/ 255.
[7] . منشور جاويد، ج2، ص 460ـ 464.