دهه ی فجر
آهن آبدیده رنگ عوض نمی کند
چهره ی انقلاب را جنگ عوض نمی کند
به دشمن علی بگو و کوری دو چشمشان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی کند
دهه ی فجر مبارک
آهن آبدیده رنگ عوض نمی کند
چهره ی انقلاب را جنگ عوض نمی کند
به دشمن علی بگو و کوری دو چشمشان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی کند
دهه ی فجر مبارک
بهار ماه ها، ربیع الاول است؛ چرا که آثار رحمت الهی و ذخایر برکات خداوندی در این ماه پدیدار می شود و انوار جمال الهی بر زمین و زمینیان میتابد . ولادت رسول اکرم(ص) اشرف و سید موجودات و نزدیک ترین خلق به خدا، در این ماه بوده است.
دوباره آمده فصل ِ،بهار ِ ناب ِ خوش عهدی
ربیعُ الاوّل و عالَم، همه به ذکر یا مهدی
شور و شعف از عطای حضرت حق بر همه دلها مبارک
شکفتن ِلاله های فخر و عزّت در دل ِ صحرا مبارک
شکر و سپاس الهی به مناسبت امامت امام زمان(ع) در ماه ربیع الاول، برای شیعیان مراقب و متعهد عملی پسندیده است.
حلول ماه ربیع الاول، ماه جشن و سرور اهل بیت(ع) مبارک باد.
کربلا….پنج شنبه نهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری
شمر خود را به خیام امام(ع) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس(ع) و دیگر فرزندان ام البنین، می گوید:« برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم.» آنها متفقاً گفتند:« خدا تو را و امان نامه ی تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم ولی پسر دختر پیامبر نداشته باشد؟»
امام حسین(ع) توسط حضرت عباس(ع) از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می گیرد.
حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، - که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد- و یاران امام(ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام(ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود.
گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام می پیوندند.
سخن امام(ع) خطاب به دشمن:
« وای بر شما! چه زیانی می برید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست می خوانم، اما شما از همه ی فرامین من سر باز می زنید و سخن مرا گوش نمی دهید، چرا که شکمهای شما از مال حرام پر شده و بر دلهای شما مهر شقاوت زده شده است.
خدا کند که کسی تیر اینچنین نخورد
بدون دست به یک لشگر لعین نخورد
سه شعبه تا که رها شد نشستم و گفتم
خدا کند که به ان چشم نازنین نخورد
بدون دست کسی که تنش پر تیر است
خدا کند زبلندی کسی زمین نخورد
کنار پیکرت افتاده استخوان سرت
خدا کند که کسی گرز آهنین نخورد
به روی دست زدم تا که دادمت از دست
بدون تو که کسی آب بعد از این نخورد
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین(ع) اکشف کربنا بحق اخیک الحسین(ع)
کربلا….سه شنبه هفتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری
تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(ع) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند.
عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره ای آب به امام(ع) نرسد، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه ی فرات مستقر کرد. یکی از آنها فریاد زد: ای حسین!… به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!
حضرت فرمود:« خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حمید بن مسلم می گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام(ع) عملی گشت.
امام حسین(ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد:
بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر) پدید آور و آن غلام ثقفی(حجاج بن یوسف) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند. زیرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند( به توسط آن غلام) انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد.
کربلا….چهارشنبه هشتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری
هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد، امام(ع) برادرش عباس را به همراه عده ای شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه ی حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند و به خیمه ها برگشتند.
ملاقات امام(ع) با عمرسعد:
حضرت فرمود:« ای پسر سعد! ایا با من مقاتله می کنی و از خدا هراسی نداری؟» ابن سعد گفت:« اگر از این گروه جدا شوم، خانه ام را خراب و اموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.» حضرت فرمود:« تو را چه می شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد…گمان می کنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید.»
عبیدالله طی نامه ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و برکناری کرده، می گوید:« اگر از فرمان من سر باز زنی، مسئولیت لشکر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم کرد.»
سخن امام حسین(ع) با یارانش
« ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می رساند
کربلا….دوشنبه ششم محرم الحرام سال 61 هجری قمری
عمر بن سعد نامه ای را از عبیدالله دریافت می دارد که مضمون آن چنین است: من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نکردم، و توجه داشته باش که مأمورانی سپرده ام تا هر روز وضعیت را به من گزارش کنند.
حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی سعد که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبیب نزد آنها رفت و گفت:« امروز از من فرمان برید و به یاری حسین(ع) بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر به پا خاستند و حرکت کردند، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. حبیب به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین گفت:« لا حول و لا قوه الا بالله»
نامه امام از کربلا به برادرش محمد بن حنفیه و بنی هاشم
« مثل این که دنیا اصلاً وجود نداشته(اینگونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست